من،تک و تنها ایستادم که پاییز در میان بهار نیاید و شادی ام را به سخره نگیرد.
اما ای دل غافل.که پاییز با همه دست به یکی کرد.با همه.
و بهار را آتش زد.
و اکنون جز خاکستر بر سر ریختن کاری از من بر نمیاید.

پ.ن:نویسنده ای که انگشت سبابه نداشته باشد دیگر نمیشود نویسنده خواندش؟

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها